پرسش
در روایت آمده از ویژگیهای مومن اینست که خود را بدتر از همه میداند. در ادامه میفرماید: چون در برخورد با کوچکتر از خود میگوید: بدیهایش از من کمتر است و در برخورد با بزرگتر از خود میگوید: خوبیهایش از من بیشتر است.
آیا با تلقین این مطلب، این باور در وجود انسان به وجود میآید و یا این باور ناشی از درک انسان از رابطهی بین خود و خدایش است که با درک نیستی خود در مقابل خداوند، خود را در مقابل خلق هم هیچ میبیند.
پاسخ
این حقیقتی است در جان و دل مومن که وقتی به صحنهی وجود خود نگاه میکند، علمی نمیبیند حتی اگر به همهی سوالها جواب بدهد و کسی قادر نیست این “نمیدانم” را در او تغییر دهد و علم که نبود امتیازهای دیگر خرواری به خردلی!.